مرحله اعتماد در برابر بىاعتمادى (از تولد تا یک سالگى)
در این مرحله کودک نیاز دارد با دیگران رابطه برقرار کند تا از این راه نیازهاى خود را تأمین کند. این نیازها عبارتند از: صحبت، توجه، غذا دادن و نوازش کردن. معمولاً کودک این نخستین رابطه را با مادر برقرار مىکند. او باید بتواند در کنار مادرش احساس ایمنى به دست آورد، یعنى این احساس را که مادر به طور دائم براى ارضاى نیازهاى وى در کنارش قرار دارد. مراقبتهاى منظم و محبتآمیز براى ایجاد احساس اعتماد در کودک ضرورى است. خصیصه تکرارى و کافى بودن این مراقبتها موجب مىشود که بعدها کودک بتواند ناکامى موقت را بهتر تحمل کند، زیرا در این مرحله او تا حدى نسبت به محیط اعتماد حاصل کرده است. احساس ایمنى شرط هر نوع پیشرفت بعدى است. کودک نمىتواند استقلال یابد، مگر آنکه نسبت به "دلبستگى"هاى خویش اطمینان یابد و بداند که در این جهان نقش و جایى دارد.
مرحله استقلال عمل در برابر شک و تردید (3-2 سالگى)
به محض آنکه کودک شروع به راه رفتن مىکند و به استقلالى دست مىیابد، با امر و نهىهاى اطرافیان روبرو مىشود. همین مسئله، مرحله دوم را به وجود مىآورد. در این مرحله باید مواظب خطرهاى ناشى از بىمهارتىهاى کودک بود و در عین حال به رفتارهاى استقلالطلبانه او کمک کرد. اریکسون معتقد است که نباید کودک را در رفتارهاى ناشیانهاش دچار شرمسارى کرد. شرمندهسازى براى هر کس زیانبخش است، بخصوص براى کودک که به آهستگى به سوى استقلال پیش مىرود و هنوز به توانایىهاى خود اعتماد ندارد.
مرحله ابتکار در برابر احساس گناه (5-4 سالگى)
پرورش احساس اعتماد در مرحله اول و احساس اتکاء به خود در مرحله دوم، آمادگى لازم را به کودک مىدهد تا قدم به مرحله سوم بگذارد. کودک در این مرحله قادر است به جاهاى تازه قدم بگذارد و حس کنجکاوى خود را براى کشف مجهولات اطرافش به کار بیندازد. مسئله مهمى که ممکن است در این مرحله به وجود آید، احساس خطا یا تقصیر است؛ احساسى که ناشى از این امر است که او خود را مزاحم مىپندارد و تصور مىکند که اعمال او جز نتایج ناگوار، نتیجه دیگرى ندارد. این دو قطب، یعنى رشد و تکامل کنجکاوى در کودک و احساس گناهى که بر اثر کارهاى ابتکارى در او پیدا مىشود، وجدان اخلاقى او را پىریزى مىکند.
شکلگیرى وجدان اخلاقى در کودک
در مرحله سوم، والدین در برابر برخى از کنجکاوىهاى کودک مقاومت مىکنند و به این ترتیب کودک با معنى کلمه «نه» آشنا مىشود. وقتى که کودک ـ چه در عالم خیال و چه در عالم واقعیت ـ از امر و نهى پدر و مادر سرپیچى مىکند، احساس گناه در او شکل مىگیرد. بنابراین والدینى که بیش از حد مانع بروز اعمال کنجکاوانه کودک مىشوند، ممکن است کودکى با احساس گناه شدید پرورش دهند که این احساس، جرأت دستزدن به بسیارى از کارهاى عادى را از او سلب مىکند. در مقابل، والدینى که این احساس را به اندازه کافى در کودک پرورش نمىدهند، کودکى با وجدان ضعیف پرورش مىدهند که بسیارى از قوانین اجتماعى و انسانى را زیر پا مىگذارد.
بر اساس نظریه اریکسون، پشتیبانى پدر و مادر و تشویقهایى که کودک در اولین کوششهایش دریافت مىکند، به کودک در تشکیل تصویرى مثبت از خود و همچنین ایجاد یک شخصیت مستحکم کمک مىکند.
مرحله سازندگى در برابر احساس حقارت (11-6 سالگى)
از نظر اریکسون هنگامى که کودک در مرحله قبل موفق به همسانسازى با والد هم جنس خود شود، به مرحله چهارم مىرسد. در این مرحله او آماده شده است که محیط اجتماعى را بپذیرد. این مرحله در حقیقت دوران به مدرسه رفتن کودک است. کودک در این مرحله مىآموزد که براى آنکه مورد تأیید دیگران باشد، باید چیزى تولید کند و مسائل مختلف را بیاموزد. ولى براى چنین سازندگىاى به مواد اولیه و تحسین و توجه دیگران احتیاج دارد. در این مرحله ممکن است کودک نتواند چیزى که از او مىخواهند انجام دهد و در نتیجه ممکن است دچار احساس حقارت شود. بنابراین بسیار مهم است که در این مرحله مربیان براى هر یک از کودکان شرایط یا موقعیتهایى را به وجود آورند تا آنان در انجام فعالیتهایشان، به موفقیت دست یابند و در نتیجه از پیدایش هر نوع احساس عدم توانایى یا حقارت در کودک جلوگیرى شود.
کودک، کودک است یا بزرگسالى کوچک
کودک 4 سالهاى ظرف سوپى را از جلوى برادر یکسالهاش بر مىدارد. چون خودش سوپ دوست ندارد و فکر مىکند که با این کار به برادرش لطفى کرده است. کودک یک ساله داد و فریاد راه مىاندازد و پدرش کودک 4 ساله را به خاطر اینکه بدجنسى کرده، سرزنش مىکند.
در این مثال، کودک 4 ساله نمىتواند تشخیص دهد که برادرش چه چیز را دوست دارد و درک نمىکند که ممکن است برادرش خواستههایى متفاوت از خودش داشته باشد. اگر پدرش از رشد اجتماعى او آگاه مىبود، باید او را به خاطر مهربان بودن با برادرش تشویق مىکرد و در عین حال به او گوشزد مىکرد که برادرش سوپ دوست دارد.
پایه هاى رشد اجتماعى
کودکان از همان آغاز مىدانند که اشیاى جاندار از اشیاى بىجان متفاوتند. به همین دلیل از دیگران انتظار پاسخ و کنش متقابل دارند ولى از اشیاء ندارند. اگر کسى مقابل آنان ساکت یا بىحرکت بماند، اخم مىکنند و گریه سر مىدهند. کودکان 5 ماهه در برابر کسانى که احساسات مثبت از خود نشان مىدهند، با لبخند برخورد مىکنند، ولى در برابر پرخاش و ترس و اندوه ناراحت مىشوند.
کودک در برخوردهایى که با مادرش دارد، فهم و دانش اندکى از روابط اجتماعى به دست مىآورد. مثلاً از همان ابتدا مادر به گریههاى او پاسخ مىدهد. حرف زدن با کودک و توجه نشان دادن به او و واکنشى که کودک متقابلاً نشان مىدهد، همه سبب مىشوند که کودک درباره کنش متقابل انسانها، صحبت کردن و رعایت نوبت در حرف زدن و رابطه با آدم بزرگها به نحوى ابتدایى چیزهایى بیاموزد. آنها شریک کردن دیگران را در اسباببازىشان و کمک متقابل و احساس اعتماد و دوستى را در همان اوایل کودکى مىآموزند.
تقویت مثبت
وقتى پدر و مادرى فرزندشان را به دلیل اینکه به کودکى کوچکتر از خودش کمک کرده تشویق مىکنند یا وقتى که اجازه مىدهند به دلیل کارى که به انجام رسانده، شب کمى دیرتر بخوابد، در واقع تقویت مثبت به کار بردهاند. تقویتکنندهها ممکن است اجتماعى (تشویق، محبت) یا غیراجتماعى (چیزهاى ملموس، امتیازهاى خاص) باشند. تأثیر تقویتهاى اجتماعى تا حدودى بستگى به رابطه کودک با بزرگسال دارد. تشویق از طرف والدینى که رابطه گرم و دوستانهاى با کودک دارند مؤثرتر است. البته کوشش والدین براى به کار بردن تقویت همیشه نتیجه مطلوب را در بر ندارد. چون: 1) پدر و مادر گاهى درست تشخیص نمىدهند که چه چیز از دید کودک جنبه تقویتى مثبت دارد. مثلاً ممکن است مادرى به فرزندش به خاطر کارى که انجام داده پول بدهد، حال آنکه کودک ترجیح مىدهد که مادرش برایش کتاب بخواند یا او را به تفریح ببرد. 2) تأثیر تقویتکنندهها بستگى به این دارد که کودک در مورد آنها چه نگرشى دارد و آنها را چگونه تفسیر مىکند. زیرا ممکن است گاهى پاداش بیرونى، انگیزه درونى کودک را از بین ببرد. مثلاً اگر کودک فقط براى جایزه به شدت درس بخواند، در او این حس درونى ایجاد نمىشود که یادگیرى به خودى خود اهمیت دارد.
انگیزش درونى
والدین و دیگران غالبا تلاش در جهت موفقیت را تشویق مىکنند و براى تشویق کودکان به آنان پاداشهاى مادى مىدهند؛ مثلا" «هر بار که 20 گرفتى به تو کتابى مىدهم». در مدرسه نیز برنامههایى براساس اصول اصلاح رفتار هست که به کودکان در برابر موفقیت در تکالیف جایزههایى مىدهند. هر چند که چنین روشهایى باعث مىشود که کودک براى موفق شدن تلاش کند، ممکن است گاهى مخل علاقه خودجوش او به تکلیف یا فعالیتى باشد. انگیزه شخص در جهت انجام یک تکلیف ممکن است درونى باشد (مثل اینکه شخص از آموختن چیزهاى جدید لذت مىبرد یا در مىیابد که خود تکلیف جالب است) یا بیرونى (مثل اینکه شخص دیگرى پاداش یا جایزهاى در ازاى انجام تکلیفى تعیین کند). وقتى که کودکى براى توفیق در امر خاصى انگیزش درونى زیادى دارد، مشوقهاى خارجى، در شرایط خاصى، احتمالاً منجر به کاهش علاقه درونى مىشود.
تقویت غیرعمدى یک رفتار
سارا با دوستش در یکى از اتاقها بازى مىکند و مادرش هم در اتاق دیگرى است. آنها تصمیم مىگیرند که یکدیگر را دنبال کنند و از اتاق خود به اتاق مادر بروند. مادر سرش را بلند مىکند و مىگوید در آنجا ندوند. ولى بچهها ادامه مىدهند، حتى زمانى که مادر با لحن محکمترى به آنها مىگوید که ندوند. مادر دست از کارش مىکشد و آنها را به اتاقى که در آن جا بازى مىکردند مىبرد و مىگوید که اینجا بازى کنند، ولى همین که به اتاقش باز مىگردد، بچهها دوباره به دنبال او مىدوند.
ماجرا از چه قرار است؟
حدس روانشناسان این است که توجهى که مادر به آنها نشان داده، در واقع این رفتار کودکان را تقویت کرده است. مادر هنگامى که بچهها ساکت و آرام مشغول بازى بودند به آنان توجهى نکرد، ولى وقتى که وارد اتاقش شدند به آنان توجه کرد. او قصد نداشت این رفتار را تقویت کند ولى ناخودآگاه توجهى که نشان داد، این کار را کرد.
این مادر چه مىتوانست بکند؟
روشى که گاهى مؤثر است خاموشى است. اگر توجه به رفتار جنبه تقویتکننده داشته باشد، در این صورت نادیده گرفتن رفتار آن را متوقف مىکند. اگر براى مادر نادیده گرفتن رفتار غیرممکن باشد (مثلاً بچهها بخواهند به چیزى آسیب برسانند) مىتواند رفتار دیگرى را در آنها تقویت کند. مثلاً مىتواند کودکان را به اتاق خودشان ببرد و در ضمن اینکه بازى مىکنند به آنان توجه نشان دهد. شاید روش بهتر این باشد که به آنان بگوید که اگر دست از دویدن بردارند، بعد از چند دقیقه دیگر با آنان بازى مىکند.
تأثیر منفى تنبیه
اگر سرى به زندانها بزنید، متوجه مىشوید که تمام مجرمانى که اعمال خشونتآمیز مرتکب شدهاند، بدون استثنا در دوران کودکى به شدت تنبیه مىشده و کتک مىخوردهاند. حتى خارج از زندان و در مراکز مشاوره، میلیونها نفر از افسردگى و اضطراب و بىعلاقگى و ناهنجارىهاى روحى دیگر که ناشى از مجازات براساس ترس و تهدید بوده است، رنج مىبرند.
تأثیر منفى محبت بیش از حد
بچههاى زیادى وجود دارند که در اثر ناز و نوازش بیش از حد پدر و مادر، افسار گسیخته و خرابکار شدهاند. گرچه نیت این پدران و مادران ابراز عشق و محبت به فرزند است، مهارتهاى لازم را براى تأثیرگذارى عشق و محبت ندارند. اگر بخواهید با سرعت رانندگى کنید، باید مطمئن شوید که ترمز خودرو سالم است. شما نمىتوانید به کودکتان آزادى بیشترى دهید، مگر مهارت داشته باشید تا هر وقت پا را از گلیم خود درازتر کرد، مهارش کنید.
- چشمپوشى از روشهاى سنتى تربیت کودکان، فقط زمانى کارآیى دارد که روشى مؤثر جایگزین آن شود. هر چند بچههاى امروزى نیازهاى متفاوتى دارند، هنوز هم محتاج نظارت پدر و مادر هستند.
قرنطینه تربیتى
مهارتهاى مثبت پدر و مادرى قرنطینه تربیتى را توصیه مىکند. این روش جاى کتک و تنبیه را مىگیرد. حتى بهتر است فرستادن به قرنطینه تربیتى آخرین مرحله تربیتى باشد.