پایان نامه رشته علوم تربیتی

پایان نامه رشته علوم تربیتی

پایان نامه رشته علوم تربیتی

پایان نامه رشته علوم تربیتی

دانلود پایان نامه رشته علوم تربیتی

  • ۰
  • ۰

مرحله اعتماد در برابر بى‏اعتمادى (از تولد تا یک سالگى)
در این مرحله کودک نیاز دارد با دیگران رابطه برقرار کند تا از این راه نیازهاى خود را تأمین کند. این نیازها عبارتند از: صحبت، توجه، غذا دادن و نوازش کردن. معمولاً کودک این نخستین رابطه را با مادر برقرار مى‏کند. او باید بتواند در کنار مادرش احساس ایمنى به دست آورد، یعنى این احساس را که مادر به طور دائم براى ارضاى نیازهاى وى در کنارش قرار دارد. مراقبت‏هاى منظم و محبت‏آمیز براى ایجاد احساس اعتماد در کودک ضرورى است. خصیصه تکرارى و کافى بودن این مراقبت‏ها موجب مى‏شود که بعدها کودک بتواند ناکامى موقت را بهتر تحمل کند، زیرا در این مرحله او تا حدى نسبت به محیط اعتماد حاصل کرده است. احساس ایمنى شرط هر نوع پیشرفت بعدى است. کودک نمى‏تواند استقلال یابد، مگر آنکه نسبت به "دلبستگى"هاى خویش اطمینان یابد و بداند که در این جهان نقش و جایى دارد.


مرحله استقلال عمل در برابر شک و تردید (3-2 سالگى)
به محض آنکه کودک شروع به راه رفتن مى‏کند و به استقلالى دست مى‏یابد، با امر و نهى‏هاى اطرافیان روبرو مى‏شود. همین مسئله، مرحله دوم را به وجود مى‏آورد. در این مرحله باید مواظب خطرهاى ناشى از بى‏مهارتى‏هاى کودک بود و در عین حال به رفتارهاى استقلال‏طلبانه او کمک کرد. اریکسون معتقد است که نباید کودک را در رفتارهاى ناشیانه‏اش دچار شرمسارى کرد. شرمنده‏سازى براى هر کس زیان‏بخش است، بخصوص براى کودک که به آهستگى به سوى استقلال پیش مى‏رود و هنوز به توانایى‏هاى خود اعتماد ندارد.

مرحله ابتکار در برابر احساس گناه (5-4 سالگى)
پرورش احساس اعتماد در مرحله اول و احساس اتکاء به خود در مرحله دوم، آمادگى لازم را به کودک مى‏دهد تا قدم به مرحله سوم بگذارد. کودک در این مرحله قادر است به جاهاى تازه قدم بگذارد و حس کنجکاوى خود را براى کشف مجهولات اطرافش به کار بیندازد. مسئله مهمى که ممکن است در این مرحله به وجود آید، احساس خطا یا تقصیر است؛ احساسى که ناشى از این امر است که او خود را مزاحم مى‏پندارد و تصور مى‏کند که اعمال او جز نتایج ناگوار، نتیجه دیگرى ندارد. این دو قطب، یعنى رشد و تکامل کنجکاوى در کودک و احساس گناهى که بر اثر کارهاى ابتکارى در او پیدا مى‏شود، وجدان اخلاقى او را پى‏ریزى مى‏کند.

شکل‏گیرى وجدان اخلاقى در کودک
در مرحله سوم، والدین در برابر برخى از کنجکاوى‏هاى کودک مقاومت مى‏کنند و به این ترتیب کودک با معنى کلمه «نه» آشنا مى‏شود. وقتى که کودک ـ چه در عالم خیال و چه در عالم واقعیت ـ از امر و نهى پدر و مادر سرپیچى مى‏کند، احساس گناه در او شکل مى‏گیرد. بنابراین والدینى که بیش از حد مانع بروز اعمال کنجکاوانه کودک مى‏شوند، ممکن است کودکى با احساس گناه شدید پرورش دهند که این احساس، جرأت دست‏زدن به بسیارى از کارهاى عادى را از او سلب مى‏کند. در مقابل، والدینى که این احساس را به اندازه کافى در کودک پرورش نمى‏دهند، کودکى با وجدان ضعیف پرورش مى‏دهند که بسیارى از قوانین اجتماعى و انسانى را زیر پا مى‏گذارد.
بر اساس نظریه اریکسون، پشتیبانى پدر و مادر و تشویق‏هایى که کودک در اولین کوشش‏هایش دریافت مى‏کند، به کودک در تشکیل تصویرى مثبت از خود و همچنین ایجاد یک شخصیت مستحکم کمک مى‏کند.

مرحله سازندگى در برابر احساس حقارت (11-6 سالگى)
از نظر اریکسون هنگامى که کودک در مرحله قبل موفق به همسان‏سازى با والد هم جنس خود شود، به مرحله چهارم مى‏رسد. در این مرحله او آماده شده است که محیط اجتماعى را بپذیرد. این مرحله در حقیقت دوران به مدرسه رفتن کودک است. کودک در این مرحله مى‏آموزد که براى آنکه مورد تأیید دیگران باشد، باید چیزى تولید کند و مسائل مختلف را بیاموزد. ولى براى چنین سازندگى‏اى به مواد اولیه و تحسین و توجه دیگران احتیاج دارد. در این مرحله ممکن است کودک نتواند چیزى که از او مى‏خواهند انجام دهد و در نتیجه ممکن است دچار احساس حقارت شود. بنابراین بسیار مهم است که در این مرحله مربیان براى هر یک از کودکان شرایط یا موقعیت‏هایى را به وجود آورند تا آنان در انجام فعالیت‏هایشان، به موفقیت دست یابند و در نتیجه از پیدایش هر نوع احساس عدم توانایى یا حقارت در کودک جلوگیرى شود.

کودک، کودک است یا بزرگسالى کوچک
کودک 4 ساله‏اى ظرف سوپى را از جلوى برادر یک‏ساله‏اش بر مى‏دارد. چون خودش سوپ دوست ندارد و فکر مى‏کند که با این کار به برادرش لطفى کرده است. کودک یک ساله داد و فریاد راه مى‏اندازد و پدرش کودک 4 ساله را به خاطر اینکه بدجنسى کرده، سرزنش مى‏کند.
در این مثال، کودک 4 ساله نمى‏تواند تشخیص دهد که برادرش چه چیز را دوست دارد و درک نمى‏کند که ممکن است برادرش خواسته‏هایى متفاوت از خودش داشته باشد. اگر پدرش از رشد اجتماعى او آگاه مى‏بود، باید او را به خاطر مهربان بودن با برادرش تشویق مى‏کرد و در عین حال به او گوشزد مى‏کرد که برادرش سوپ دوست دارد.

پایه‏ هاى رشد اجتماعى
کودکان از همان آغاز مى‏دانند که اشیاى جاندار از اشیاى بى‏جان متفاوتند. به همین دلیل از دیگران انتظار پاسخ و کنش متقابل دارند ولى از اشیاء ندارند. اگر کسى مقابل آنان ساکت یا بى‏حرکت بماند، اخم مى‏کنند و گریه سر مى‏دهند. کودکان 5 ماهه در برابر کسانى که احساسات مثبت از خود نشان مى‏دهند، با لبخند برخورد مى‏کنند، ولى در برابر پرخاش و ترس و اندوه ناراحت مى‏شوند.
کودک در برخوردهایى که با مادرش دارد، فهم و دانش اندکى از روابط اجتماعى به دست مى‏آورد. مثلاً از همان ابتدا مادر به گریه‏هاى او پاسخ مى‏دهد. حرف زدن با کودک و توجه نشان دادن به او و واکنشى که کودک متقابلاً نشان مى‏دهد، همه سبب مى‏شوند که کودک درباره کنش متقابل انسان‏ها، صحبت کردن و رعایت نوبت در حرف زدن و رابطه با آدم بزرگ‏ها به نحوى ابتدایى چیزهایى بیاموزد. آنها شریک کردن دیگران را در اسباب‏بازى‏شان و کمک متقابل و احساس اعتماد و دوستى را در همان اوایل کودکى مى‏آموزند.

تقویت مثبت
وقتى پدر و مادرى فرزندشان را به دلیل اینکه به کودکى کوچک‏تر از خودش کمک کرده تشویق مى‏کنند یا وقتى که اجازه مى‏دهند به دلیل کارى که به انجام رسانده، شب کمى دیرتر بخوابد، در واقع تقویت مثبت به کار برده‏اند. تقویت‏کننده‏ها ممکن است اجتماعى (تشویق، محبت) یا غیراجتماعى (چیزهاى ملموس، امتیازهاى خاص) باشند. تأثیر تقویت‏هاى اجتماعى تا حدودى بستگى به رابطه کودک با بزرگسال دارد. تشویق از طرف والدینى که رابطه گرم و دوستانه‏اى با کودک دارند مؤثرتر است. البته کوشش والدین براى به کار بردن تقویت همیشه نتیجه مطلوب را در بر ندارد. چون: 1) پدر و مادر گاهى درست تشخیص نمى‏دهند که چه چیز از دید کودک جنبه تقویتى مثبت دارد. مثلاً ممکن است مادرى به فرزندش به خاطر کارى که انجام داده پول بدهد، حال آنکه کودک ترجیح مى‏دهد که مادرش برایش کتاب بخواند یا او را به تفریح ببرد. 2) تأثیر تقویت‏کننده‏ها بستگى به این دارد که کودک در مورد آنها چه نگرشى دارد و آنها را چگونه تفسیر مى‏کند. زیرا ممکن است گاهى پاداش بیرونى، انگیزه درونى کودک را از بین ببرد. مثلاً اگر کودک فقط براى جایزه به شدت درس بخواند، در او این حس درونى ایجاد نمى‏شود که یادگیرى به خودى خود اهمیت دارد.

انگیزش درونى
والدین و دیگران غالبا تلاش در جهت موفقیت را تشویق مى‏کنند و براى تشویق کودکان به آنان پاداش‏هاى مادى مى‏دهند؛ مثلا" «هر بار که 20 گرفتى به تو کتابى مى‏دهم». در مدرسه نیز برنامه‏هایى براساس اصول اصلاح رفتار هست که به کودکان در برابر موفقیت در تکالیف جایزه‏هایى مى‏دهند. هر چند که چنین روش‏هایى باعث مى‏شود که کودک براى موفق شدن تلاش کند، ممکن است گاهى مخل علاقه خودجوش او به تکلیف یا فعالیتى باشد. انگیزه شخص در جهت انجام یک تکلیف ممکن است درونى باشد (مثل اینکه شخص از آموختن چیزهاى جدید لذت مى‏برد یا در مى‏یابد که خود تکلیف جالب است) یا بیرونى (مثل اینکه شخص دیگرى پاداش یا جایزه‏اى در ازاى انجام تکلیفى تعیین کند). وقتى که کودکى براى توفیق در امر خاصى انگیزش درونى زیادى دارد، مشوق‏هاى خارجى، در شرایط خاصى، احتمالاً منجر به کاهش علاقه درونى مى‏شود.

تقویت غیرعمدى یک رفتار
سارا با دوستش در یکى از اتاق‏ها بازى مى‏کند و مادرش هم در اتاق دیگرى است. آنها تصمیم مى‏گیرند که یکدیگر را دنبال کنند و از اتاق خود به اتاق مادر بروند. مادر سرش را بلند مى‏کند و مى‏گوید در آنجا ندوند. ولى بچه‏ها ادامه مى‏دهند، حتى زمانى که مادر با لحن محکم‏ترى به آنها مى‏گوید که ندوند. مادر دست از کارش مى‏کشد و آنها را به اتاقى که در آن جا بازى مى‏کردند مى‏برد و مى‏گوید که اینجا بازى کنند، ولى همین که به اتاقش باز مى‏گردد، بچه‏ها دوباره به دنبال او مى‏دوند.
ماجرا از چه قرار است؟
حدس روان‏شناسان این است که توجهى که مادر به آنها نشان داده، در واقع این رفتار کودکان را تقویت کرده است. مادر هنگامى که بچه‏ها ساکت و آرام مشغول بازى بودند به آنان توجهى نکرد، ولى وقتى که وارد اتاقش شدند به آنان توجه کرد. او قصد نداشت این رفتار را تقویت کند ولى ناخودآگاه توجهى که نشان داد، این کار را کرد.
این مادر چه مى‏توانست بکند؟
روشى که گاهى مؤثر است خاموشى است. اگر توجه به رفتار جنبه تقویت‏کننده داشته باشد، در این صورت نادیده گرفتن رفتار آن را متوقف مى‏کند. اگر براى مادر نادیده گرفتن رفتار غیرممکن باشد (مثلاً بچه‏ها بخواهند به چیزى آسیب برسانند) مى‏تواند رفتار دیگرى را در آنها تقویت کند. مثلاً مى‏تواند کودکان را به اتاق خودشان ببرد و در ضمن اینکه بازى مى‏کنند به آنان توجه نشان دهد. شاید روش بهتر این باشد که به آنان بگوید که اگر دست از دویدن بردارند، بعد از چند دقیقه دیگر با آنان بازى مى‏کند.

تأثیر منفى تنبیه
اگر سرى به زندان‏ها بزنید، متوجه مى‏شوید که تمام مجرمانى که اعمال خشونت‏آمیز مرتکب شده‏اند، بدون استثنا در دوران کودکى به شدت تنبیه مى‏شده و کتک مى‏خورده‏اند. حتى خارج از زندان و در مراکز مشاوره، میلیون‏ها نفر از افسردگى و اضطراب و بى‏علاقگى و ناهنجارى‏هاى روحى دیگر که ناشى از مجازات براساس ترس و تهدید بوده است، رنج مى‏برند.

تأثیر منفى محبت بیش از حد
بچه‏هاى زیادى وجود دارند که در اثر ناز و نوازش بیش از حد پدر و مادر، افسار گسیخته و خرابکار شده‏اند. گرچه نیت این پدران و مادران ابراز عشق و محبت به فرزند است، مهارت‏هاى لازم را براى تأثیرگذارى عشق و محبت ندارند. اگر بخواهید با سرعت رانندگى کنید، باید مطمئن شوید که ترمز خودرو سالم است. شما نمى‏توانید به کودکتان آزادى بیشترى دهید، مگر مهارت داشته باشید تا هر وقت پا را از گلیم خود درازتر کرد، مهارش کنید.
- چشم‏پوشى از روش‏هاى سنتى تربیت کودکان، فقط زمانى کارآیى دارد که روشى مؤثر جایگزین آن شود. هر چند بچه‏هاى امروزى نیازهاى متفاوتى دارند، هنوز هم محتاج نظارت پدر و مادر هستند.

قرنطینه تربیتى
مهارت‏هاى مثبت پدر و مادرى قرنطینه تربیتى را توصیه مى‏کند. این روش جاى کتک و تنبیه را مى‏گیرد. حتى بهتر است فرستادن به قرنطینه تربیتى آخرین مرحله تربیتى باشد.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی